ازدواج کردید؟ چند فرزند دارید؟
بله، یک دختر 8 ساله و یک پسر 5 ساله دارم.
قبلا هم سرقت مسلحانه انجام داده بودید؟
بله، سال 1400. مربوط به من نمی شد، اما من هم مشارکت داشتم. سرقت مسلحانه بود و فقط یک موتور دزدیدیم. از سرقت یک قران هم نصیبم نشد. همان موقع که موتورسیکلت را سرقت کردیم به قدری پشیمان شدم که تمام سهمم را به هم جرمم بخشیدم.
پس به چه دلیل سرقت کردید؟
آن زمان من قرص ترامادول مصرف می کردم.
الان یعنی هیچ نوع قرص یا مواد مخدری مصرف نمی کنید؟
الان ترامادول مصرف نمی کنم، اما قرص b2 (نوعی ماده مخدر نیمه صنعتی) مصرف می کنم.
با توجه به اینکه سرقت اول تان هم مسلحانه بوده است، اسلحه را از کجا آوردید؟
چند سال پیش وقتی به شهرستان بانه رفته بودم، خریدم.
چرا اسلحه تهیه کردید؟ اسلحه را چند خریدید؟
همین طوری، برنامه خاصی برای خرید اسلحه نداشتم. اسلحه کلت کمری را به همراه 17 الی 18 فشنگ حدود هفت، هشت میلیون تومان خریده بودم.
شغل تان چیست؟
من در کارگاه جوراب بافی کار می کنم.
چه اتفاقی افتاد که تصمیم گرفتی از بانک شهر در خیابان مولوی تهران سرقت کنی؟
من هیچ نقشه قبلی برای این سرقت نداشتم، چون شب عید بود و دستم خیلی خالی بود تصمیم گرفتم این کار را انجام دهم. خب من دو فرزند دارم و مستاجر هستم. صبح ساعت 8 صبح سرکار می رفتم و تا ساعت 10 شب در کارگاه کار می کردم، اما دخل و خرجم با هم جور درنمی آمد. بعد می دیدم بچه های کوچک و همسن و سال فرزند من برای شب عید لباس نو می خریدند و من نمی توانستم برای بچه ام خرید کنم، جگرم آتش می گرفت.
گفتید اسلحه را از بانه تهیه کردید. این یعنی نقشه قبلی داشتید؟
اسلحه را چند سال پیش خریده بودم و ربطی به سرقت بانک شهر نداشت. سرقت اولم هم با همین اسلحه انجام داده بودم.
چرا بانک شهر در خیابان مولوی را برای سرقت انتخاب کردید؟
انتخاب نکردم. این بانک نزدیک محل کارم بود. اصلا نقشه قبلی و قصد سرقت از بانک شهر را نداشتم. صبح اسلحه را برداشتم و به قصد سرقت از خانه خارج شدم، اما نه سرقت از یک بانک خاص.چند بار از کنار بانک های مختلف رد و منصرف شدم تا اینکه یک دفعه چشمم به بانک شهر افتاد و داخل بانک رفتم.
وقتی داخل بانک رفتید چه گفتید و چه کار کردید؟
داخل بانک شهر شدم. اسلحه را رو به افراد حاضر در بانک و کارمندان گرفتم. یک کیف کوچک به طرف باجه انداختم و گفتم این را پر کن. همه هم نشسته بودند و داشتند نگاه می کردند. کارمندی که پشت باجه بود کیف را پر کرد و به من داد. منم کیف را برداشتم و از بانک خارج شدم.
با موتورسیکلت فرار کردید؟ بعد از فرار کجا رفتید؟
نه، پای پیاده از داخل کوچه ای که نزدیک بانک بود، دویدم و فرار کردم. چند نفر از کارمندان بانک و مردم دنبالم افتادند. دیدم دست بردار نیستند، وسط کوچه تیر زمینی زدم. بعد یک موتورسوار را خفت کردم و گفتم مرا تا میدان شوش برسان. او هم مرا رساند و رفت.
بعد کجا رفتید؟
رفتم محل کارم. به یکی بدهکار بودم. عین 29 میلیون تومان را به او دادم.
در مجموع چقدر بدهی داشتید؟
140 میلیون تومان بدهی داشتم. این همه بدهی باعث شده بود نتوانم خرج و مخارج زندگی ام را تامین کنم. از یک طرف طلبکار به من فشار می آورد و از طرف دیگر مشکلات زندگی.
چند وقت بعد دستگیر شدید؟
حدود شش روز بعد در کارگاهی که کار می کردم، دستگیر شدم.
افسر پرونده نیز در مورد جزییات این سرقت به «اعتماد» می گوید: «متهم روز حادثه قصد سرقت داشته، اما برنامه خاصی از قبل نداشته است. مثلا نمی دانسته می خواهد کدام بانک راسرقت کند یا چه جوری سرقت کند، چون ما در بررسی تمام دوربین های مداربسته متوجه شدیم ابتدا سارق از مترو خارج شده و به سمت بانک سپه در خیابان خیام رفته. وقتی دیده داخل بانک سپه شلوغ است جلوتر رفته. موسسه ملل را نگاه کرده. این بانک هم شلوغ بوده. برای همین از آنجا هم عبور کرده. سر راه بانک ملی را هم نگاه کرده. آنجا هم شلوغ بوده و رد شده. در آخر از مقابل بانک شهر درخیابان مولوی گذشته و دیده داخل آن خلوت است وارد بانک شده. اسلحه اش را بیرون آورده و کیفی که دستش بوده را به یکی از کارمندان بانک داده. در نهایت هم سارق کیف را به همراه 29 میلیون تومان برداشته و فرار کرده. سارق بسیار ناشیانه عمل کرده است، چون افرادی که داخل بانک بودند خیلی راحت می توانستند جلوی او را بگیرند. کارمندان آژیر بانک را به صدا درنیاوردند، چون ترسیده بودند سارق شلیک کند. ورود و خروج سارق تقریبا دو دقیقه طول کشیده است. بعد از خروج سارق، کارمندان بانک با پلیس تماس گرفتند. هر کسی که قصد سرقت مسلحانه دارد معمولا از قبل نقشه آن را می کشد، اما این سارق نه تنها برای سرقت نقشه ای نداشته، بلکه برای فرارش هم برنامه ای نداشته است. سارق شیشه مصرف می کرده و چون از سوی طلبکار تحت فشار بوده این اقدام را بدون هیچ فکری انجام داده است. 29میلیون تومانی هم که سرقت شد به بانک برگردانده شده است. بازپرس برای سارق اتهام محاربه در نظر گرفته است.»
23302
آیا شما به دنبال کسب اطلاعات بیشتر در مورد "سارق مسلح بانک شهر: چاره ای جز دزدی نداشتم چون بدهکار بودم/ اینکه می دیدم بچه های دیگران لباس عید می خرند و من نمیتوانم خرید کنم دلم آتش می گرفت" هستید؟ با کلیک بر روی اجتماعی، آیا به دنبال موضوعات مشابهی هستید؟ برای کشف محتواهای بیشتر، از منوی جستجو استفاده کنید. همچنین، ممکن است در این دسته بندی، سریال ها، فیلم ها، کتاب ها و مقالات مفیدی نیز برای شما قرار داشته باشند. بنابراین، همین حالا برای کشف دنیای جذاب و گسترده ی محتواهای مرتبط با "سارق مسلح بانک شهر: چاره ای جز دزدی نداشتم چون بدهکار بودم/ اینکه می دیدم بچه های دیگران لباس عید می خرند و من نمیتوانم خرید کنم دلم آتش می گرفت"، کلیک کنید.